نویسنده: سحر توکلی دوشنبه 87/11/7 ساعت 9:56 عصر
به منزل چند شاعر تلفن زدیم،چون در خانه نبودند
پیغام گیر آنها چنین پاسخ داد:
منزل سعدی
از آواز دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک گر فرصتی دادی به دستم
منزل فردوسی
نمی باشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا برآید بلند آفتاب
منزل خیام
این چرخ فلک عمر مرا داده به باد
ممنون توام که کرده ای از ما یاد
رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش
آیم چو به خانه پاسخت خواهم داد
منزل باباطاهر
تیلیفون کرده ای جانم فدایت
الهی مو به قربون صدایت
چو از صحرا بیایم نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت
نویسنده: سحر توکلی یکشنبه 87/10/29 ساعت 11:13 عصر
یه روز مسوول فروش ، منشی دفتر ، و مدیر شرکت برای ناهار به سمت
سلف قدم می زدند… یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی
اون رو مالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه… جن میگه: من برای
هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم… منشی می پره جلو و میگه:
«اول من ، اول من!… من می خوام که توی باهاماس باشم ، سوار یه
قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم»
… پوووف! منشی ناپدید میشه… بعد مسوول فروش می پره جلو و میگه:
«حالا من ، حالا من!… من می خوام توی هاوایی کنار ساحل لم بدم ، یه
ماساژور شخصی و یه منبع بی انتهای آبجو داشته باشم و تمام عمرم
حال کنم»… پوووف! مسوول فروش هم ناپدید میشه… بعد جن به مدیر میگه:
حالانوبت توئه… مدیر میگه: «من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد
از ناهار توی شرکت باشن»! نتیجهء اخلاقی اینکه همیشه اجازه بده که
رئیست اول صحبت کنه!
نویسنده: سحر توکلی یکشنبه 87/10/29 ساعت 11:13 عصر
نویسنده: سحر توکلی شنبه 87/10/28 ساعت 7:27 عصر
جان جهان
به تودل بستم وغیرتو کسی نیست مرا جز تو ای جان جهان دادرسی نیست مرا
عاشق روی توام ای گل بی مثل و مثال به خدا غیر تو هرگز هوسی نیست مرا
با تو هستم ز تو هرگز نشدم دور ، ولی چه توان کرد که بانگ جرسی نیست مرا
پرده از روی بینداز به جان تو قسم غیر دیدار رخت ملتمسی نیست مرا
گر نباشی برم ای پردگی هر جایی ارزش قدس چو بال مگسی نیست مرا
مده از جنت و از حور و قصورم خبری جز رخ دوست نظر سوی کسی نیست مرا
دیوان امام خمینی(ره)
نویسنده: سحر توکلی چهارشنبه 87/10/25 ساعت 7:38 عصر
روزی حضرت موسی در خلوت خویش ازخدایش سوال می کند:آیا کسی هست که با من وارد بهشت گردد؟ خطاب می رسد:آری! موسی با حیرت می پرسد:آن شخص کیست؟ خطاب می رسد:او مرد قصابی است در فلان محله. موسی می پرسد: می توانم به دیدن او بروم؟ خطاب می رسد:مانعی ندارد!فردای آن روز موسی به محل مربوطه رفته و مرد قصاب را ملاقات می کند و می گوید:من مسافری گم کرده راه هستم،آیا می توانم شبی را مهمان توباشم؟ قصاب در جواب می گوید:مهمان حبیب خداست،لختی بنشین تا کارم راانجام دهم ،آنگاه با هم به خانه میرویم. موسی با کنجکاوی وافری به حرکات مرد قصاب می نگرد و می بیند که او قسمتی از گوشت ران گوسفند را برید و قسمتی از جگر آن را جدا کرد،در پارچه ای پیچید و کنار گذاشت. ساعاتی بعد قصاب می گوید: کار من تمام است برویم.
نویسنده: سحر توکلی دوشنبه 87/10/16 ساعت 8:16 عصر
نویسنده: سحر توکلی دوشنبه 87/10/16 ساعت 7:59 عصر
در صورتیکه تاریخ تولد شما در: نویسنده: سحر توکلی دوشنبه 87/10/16 ساعت 7:54 عصر
آیا میدانید که از طریق میوهها میتوان شخصیت آدمها را شناسایی کرد. آیا میدانید که میتوانید از روی میوههای انتخاب شده شخصیت آدمها را شناسایی کنید و براساس میوههای موردنظر بگویید که شرایط روحی و روانی اشخاص مختلف چگونه است؟ لیست کل یادداشت های این وبلاگ
در منزل شعرا
تعداد کل بازدید 13984 تعداد بازدید امروز 10 تعداد بازدید دیروز 11 درباره خودم لوگوی خودم دوستان تجربه ی آموزشی ققنوس دانلود آهنگ های خواجه امیری حضور و غیاب یــــاهـو موسیقی وبلاگ آرشیو متنوع جومونگ
اشتراک |